تفسیر اصطلاحی شطح
عقاید و تفکرات (3)
روز بهان بغلی شیرازی پس از تفسیر لغوی شطح می گوید : پس در سخن صوفیان ، شطح مأخوذ است از حرکات دلشان ... از صاحب وجد کلامی صادر شود از تلهب احوال و ارتفاع روح در علوّ مقامات که ظاهر آن متشابه باشد، و عبارتی باشد، آن کلمات را غریب یابند. چون وجهش نشناسند و در رسوم ظاهر و میزان آن نبینند، به انکار و طعن از قائل مفتون شوند.
( شرح شطحیات/ص57 )
وقتی این جریان وارد تصوف شد، بحران شدیدی درست شد و کشته هم داد. حسین بن منصور حلّاج ، اولین مقتول این جریان است و عین القضاه همدانی دومین کشته معروف آن می باشد.
بایزید بسطامی از بزرگترین کسانی است که شطحیات زیادی از وی نقل شده است: « بایزید را گفتند که جمله خلایق در تحت لوای محمد (ص) خواهند بود ، گفت : بالله که لوای من از لوای محمد عظیم تر است.
(شرح شطحیات/ص131)
مولوی حکایت « سبحانی ما اعظم شأنی » گفتن بایزید بسطامی را آورده و آن را با کرامتی از وی نیز مقرون ساخته است :
با مریدان آن فقیر محتشم بایزید آمد که نک یزدان منم
گفت مستانه عیان آن ذوفنون لا اله الا اناها فاعبدون
چون گذشت آن حال و گفتندش صباح تو چنین گفتی و این نبود صلاح
گفت این بار ار کنم این مشغله کاردها در من زنید آن دم هله
حق منزّه از تن و من با تنم چون چنین گویم بباید کشتنم
چون وصیّت کرد آن آزاد مرد هر مریدی کاردی آماده کرد
مست گشت او باز از آن سغراق زفت آن وصیت هاش از خاطر برفت
عقل آمد نقل او آواره شد صبح آمد شمع او بیچاره شد
تا آن جا که می گوید :
چون همای بیخودی پرواز کرد آن سخن را بایزید آغاز کرد
عقل را سیر تحیّر در ربود زان قوی تر گفت کاوّل گفته بود
نیست اندر جبّه ام الّا خدا چند جویی در زمین و در سما
آن مریدان جمله دیوانه شدند کاردها در جسم پاکش می زدند
هر یکی چون ملحدان گرد کوه کارد می زد پیر خود را بی ستوه
هر که اندر شیخ تیغی می خلید باژگونه او تن خود می درید
یک اثر نی بر تن آن ذوفنون وان مریدان خسته در غرقاب خون
هر که او سوی گلویش زخم برد حلق خود ببریده دید و زار مرد
وآن که اورا زخم اندر سینه زد سینه اش بشکافت شد مرده ابد
وآن که آگه بود از آن صاحب قران دل ندادش که زند زخم گران
(مثنوی/دفتر چهارم/ص249)
مشایخ صوفیه به توجیه این شطحیات مبادرت ورزیده اند، از جمله روزبهان بغلی (متوفای 606ق) بزرگترین کتاب را در توجیه شطحیات نوشته است. این جریان تا به امروز ادامه دارد و علمای شیعه با آن مخالفت نموده اند .
حضرت امام خمینی (ره) ضمن مخالفت جدی با شطحیات آن را نشانه خودخواهی و وسوسه شیطان و تکبّر می داند. ایشان می فرماید: « ای مدعی معرفت و جذبه و سلوک و محبّت و فناء، تو اگر به راستی اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنایی هنیئا لک، ولی این قدر شطحیات و تلوینات و دعوی های گزاف که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف می کند، مخالفت با محبّت و جذبه است؛ « انّ اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری ». تو اگر از اولیاء حق و محبّین و مجذوبینی، خداوند می داند؛ به مردم اینقدر اظهار مقام و مرتبت مکن. و اینقدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجّه مکن و خانه خدا را غضب مکن! بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پر قیمت است، باید صرف محبت خدا شود. این قدر با خانه خدا بازی مکن و به ناموس او دست درازی نکن؛ « فإنّ للبیت ربّا » پس اگر در دعوی خود صادق نیستی، در زمره دورویان و اهل نفاقی.
(چهل حدیث/حدیث9)
و در جایی دیگر می فرمایند: « همه شطحیات از نقص سالک و سلوک و خودی و خودخواهی است.
(مصباح الهدایه /ص207)
به هر حال این جریان باعث بروز درگیری بین تشیّع و تصوّف و همچنین علمای اهل سنّت و تصوف گردید.
کلمات کلیدی: